به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت بیست و هشتم :
***
«فصل سوم»
از حمام بیرون آمده و به لباسهایی که الک برایم گذاشته بود را نگاه کردم. تغییر مکان داده بودیم. دیگر در ساختمانهای متروکه نمیماندیم.
برگشته بودیم به خانهی اصلی الک...
مهمانی چند شب بعد، در ویلای روبهرویی است. همانجایی که آدم برفی را دیدم و توانستم دور از چشم صاحب با او سخن بگویم.
لباس بدون استین را برداشتم. ابتدا نگاهی به آن انداختم. این چرا سر و ته ن
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فیونا
60طفلک برفین... کل عمرش رو مجبور بوده بی چون و چرا از دستورات صاحب پیروی کنه و صاحب حتی هویت واقعی برفین رو بهش نمی گه❤️ 🩹 مثل همیشه عالی🌱 از خرس قطبی بی شعورمون بیشتر بذار ملیکا بانو🌝
۴ ماه پیشآذر
10اررره😂 منم موافقم
۴ ماه پیشفاطمه
00عالی بود قلمت همیشه بدرخش نویسنده عزیز 🌹
۴ ماه پیشعالی
00عالی
۴ ماه پیشمینا
۱۷ ساله 00عالیه . دمت گرم خانم نویسنده. به شدت منتظر پارت بعدی ام. بچم الک 😂🎀
۴ ماه پیشAa
00🙏🌺🌺🌺
۴ ماه پیشSa adat
00رمانتون خیلی قشنگ و خوب و خفنه ممنون از زحمتتون 🌹🙏
۴ ماه پیشستاره
50خرس قطبی خیلی بهتر ازالکه حس میکنم نقشش توزندگی برفین بیشتر ازالکه...
۴ ماه پیش
Dgv
00خوبه