پارت هفتاد و یکم

زمان ارسال : ۳۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

لبخند زدم و خیلی آروم گفتم:
-باشه، پس من فاکتورارو می‌برم.
باشه‌ای گفت و تا خود مرکز خرید یک‌بند حرف زد. فکر کنم بعد‌از پیاده کردن ما راننده حتما باید یه قرص سر درد می‌خورد.
به مرکز خرید رو‌به‌روم نگاه کردم. خیلی بزرگ بود. سوگل پول تاکسی رو حساب کرد و با هم رفتیم داخل. سوگل با خوشحالی هی دستم‌و می‌کشید و از مغازه‌ی لباس فروشی می‌برد به مغازه‌ی وسایل خونه، از وسایل خونه م

487
110,771 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    00

    عالیه

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید