پارت سی

زمان ارسال : ۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

صدای عصا زدن آلتون خاتون به گوش رسید و ثانیه‌ای بعد هیکل نحیف و درازش بر بام خانه پدیدار گشت. او نیز چون دخترک ترسیده و سخت نفس می‌کشید. نبات پر تردید به کبوتر مقابلش خیره گشته و چون حلقه‌ی سرخ به دور گردن و خط سرمه‌ای روی سرش را دید، یقین یافت پیکی‌ست از سوی بی‌بی. آلتون محکم عصایش را روی زمین کاه‌گلی کوبیده و قَدری خاک بر هوا خاست. ابروان نازک و جوگندمی‌اش را در هم کشیده و خیره به جای

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم بانو

    10

    التون خاتون بااینکه حرفاش تلخه ولی باعث میشه نبات ب خودش بیاد

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه ❤️

    00

    ژنرال( آلتون♥️ ) با خاک یکسان کرد بچه رو که. ولی با اینکه حرفاش تلخه ولی واقعیت 🌟🌟

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.