میراث هلیوس(جلد دوم) به قلم نگار بنی هاشمی
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
- خوشحالم که پدرت این جا رو خراب نکرده چون بقیهی جاها پر از نیروی سیاه بود و بوی تعفنش رو میشد حس کرد.
آرشام نزدیک مادرش شد و گفت:
- واقعیتش چند بار تلاش کرد ولی هر سری یه اتفاقی افتاد و بلاخره پدر مجبور شد عقب نشینی کنه.
هنوز حرف آرشام تمام نشده بود که سورن و الینا سراسیمه وارد آن جا شدند.
ناگهان همه برگشتند و آنان را نگریستند.
رونیکا نگران پرسید:
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم که با اشتیاق دنبال میکنی و نظرات قشنگی برام مینویسی🥹مرسی مرسی🥰
۲ ماه پیشFatemeh
00چه پارت خوب و پرمحتوایی بود ممنونم❤️ ی جورایی منم مثل الینا از بانو سوفیا ترسیدم😅
۲ ماه پیشنگار بنی هاشمی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم🥰 منم میترسم🤭 خیلی قدرتمنده
۲ ماه پیش
نیلوفر آبی
00خیلی خوشحالم چون حدسم درست بود راجب ارتش مخفی خیلی عالی بود ممنون