پارت هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۶۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

الینا زیر گوش رونیکا زمزمه کرد:

- خدا بخیر کنه من که هنوز به آرشام اعتماد ندارم.

رونیکا آرام پاسخ داد:

- اما من بهش اعتماد دارم!

ابروهای الینا از تعجب بالا پرید ولی قبل از این که بتواند سوالی بپرسد به دستور بانو جلو رفت.

- الینا و سورن بهتره برید.

آن دو بعد از یک خداحافظی مختصر به صورت پنهانی وارد حیاط پشتی شده و بعد از دقایقی از دیدرس خارج شدن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر آبی

    00

    خیلی دوست دارم بدونم ارتش مخفی کجاست تا چه حد حدسم درسته ممنون عالیه واقعا

    ۲ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم که نظرت رو برام نوشتی🥰 تو قسمت بعدی به جواب سوالت میرسی و همه چیز معلوم میشه😘

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.