پارت هفتاد و یکم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

هر روز یکی رو میاورد و میگفت باید بکشیش وگرنه خواهرت میمیره.

به محض خارج شدن این حرف اشک از گوشه‌ی چشمان آرشام سر خورد و پایین چکید.

- ببخش مامان، من باعث سرافکندگیت شدم.

سوفیا نفس حبس شده‌اش را بیرون داد و او را در آغوش کشید.

- شیشش..، تو همیشه پسر عزیز منی و هیچ چیزی نمیتونه اینو تغیر بده.

آرشام با بغض ادامه داد.

بابا خواهرم رو تو اتاقش زندا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.