پارت هفتاد

زمان ارسال : ۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

بعد‌از تموم شدن غذا میترا به عزیز گفت:
-برو بشین، خودم جمع می‌کنم.
منم که ناراحت بودم بدون هیچ حرفی بلند شدم برم اتاقم که صدای جدی میترا مجبورم کرد وایسم:
-شما هم از اون غذا خوردی؛ پس لطف کن اول تشکر کن از عزیز، بعد تو جمع کردن کمک کن. بچه کوچیک نیستی که لازم بشه اینا رو من بهت بگم.
برگشتم سمتش اما جوابش‌و ندادم فقط رو به عزیز گفتم:
-دستت درد نکنه، خیلی خوشمزه بود.
ب

487
110,745 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    00

    مثل همیشه عالی👏👏

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید