ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
با تمام وجودم بغلش کردم و گفتم:
-عزیز میشه دیگه زود به زود مسافرت نری و بمونی اینجا؟ لطفا! من دیگه نمیتونم دوریتو تحمل کنمآ.
خندید و بوسهای رو گونهم زد و گفت:
-ماهِ دیگه با کاروان دارم میرم مشهد.
یهکم عقب رفتم و دست به کمر و با عصبانیت گفتم:
-میشه بگی الآن از کجا اومدی؟!
خندید و برنگشت اما آروم گفت:
-مشهد دیگه.
اخمام بیشتر رفت تو هم و گفتم:
-امام
آیرین
00👏👏