به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
خواستم دستش را پس بزنم نتوانستم. دست راستم را بردم به سمت اسلحهام ولی متوجه شدم نیست.
حس ناامنی وحشتناکی دامنگیرم شد. نگاهم را به چشمان خشمگینش انداختم.
درک نمیکردم چرا بخاطر کشته شدن تعدادی انسان که هیچ نسبتی با او ندارند اینقدر عصبانی و کلافه است.
- یک بار دیگه... تکرار میکنم برفین، یک بار دیگه همچین دیوونه بازی انجام بدی، کاری که باعث بشه جون چند تا آدم بیگناه گرفته
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Fngf
00خوبه
۱ ماه پیشلیانا
00خیلی خوبه رمانت عزیزم دست طلا از رمان های مرموز خوشم میاد😍
۱ ماه پیشلیانا
00خیلی خوبه رمانت عزیزم دست طلا از رمان های مرموز خوشم میاد😍
۱ ماه پیشلیانا
00خیلی خوبه رمانت عزیزم دست طلا از رمان های مرموز خوشم میاد😍
۱ ماه پیشنسیم
00خوب
۳ ماه پیشعالی
00هناس
۳ ماه پیشBahar
۲۴ ساله 00من دوس دارم ادکلن و برفین عاشق هم بشن یعنی میشه؟؟؟😍😍🤭
۳ ماه پیشآذر.ص
00ادکلن کیه؟؟
۳ ماه پیشBahar
۲۴ ساله 00منظورم الک بود😅
۳ ماه پیشفاطمه
10برفین طرف کیه؟ نقشش چیه 🤔 چیکار میخواد بکن زال تقریبا کیه از کجا اومد درست مثل برفین سرد بی احساس ولی دل رحم 🧐🧐🧐🤔
۳ ماه پیشالینا
00عالیه عالی 🫶🏻
۳ ماه پیشمریم
00یعنی برفین به حرف کی گوش میده
۳ ماه پیش
ایه
00خوب بود