پارت هفتاد و هشتم

زمان ارسال : ۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

حامی به پروانه که روی تخت خوابیده بود نگاه کرد.کنار او لبه‌ی تخت نشست ودست هایش را روی گونه‌ای او روانه کرد.لمس کرد وبوسید!لب هایش را چند ثانیه همان جا نگه داشت.
_ببخشید که دوباره دارم این‌کارو باهات میکنم.
موهای پروانه را کنار زد.
_اما مجبورم،خدا‌من‌و لعنت کنه ولی نمیتونم از دستت بدم.همه‌ش برای اینکه ...
سرش را بالا گرفت تا اشک ها گونه هایش را مزین نکنند.
_انگار خدا ا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    حامی خان دایه مهربون تر از مادر شده 😒😒😒ول کن این دخترووووو 🤨🤨🤨

    ۳ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دقیقا کنه‌ی نچسپ منم همراه شما حرص میخورم بچه ها😂💔

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.