پارت یازده

زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

"لیا"
چند ساعتی بود که تو خیابون ها قدم میزدم و واسه خودم فکر میکردم.
دیگه نه خونه ای داشتم و نه حتی میتونستم رو اون خانواده نصفه و نیمه ای که داشتم حساب باز کنم.
نمیدونستم باز شدن پای این مرد رو به زندگیم پای بدبختی بذارم یا خوشبختی.
من هیچ جوره نمیتونستم قبول کنم که یه شبه دل بهم باخته و اومده که زندگیم رو سروسامان بده.
اصلا گیریم که دلش رو باخته بود.
مگه میشد رو ع

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسما

    00

    عالی

    ۸ ماه پیش
  • دیبا کاف | نویسنده رمان

    ❤️

    ۶ ماه پیش
  • زهرا

    00

    رمان اواز صبح مشرقی

    ۸ ماه پیش
  • یسنا

    00

    یسنا

    ۸ ماه پیش
  • نسترن

    00

    عالیه

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.