پارت یازده

زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش

"لیا"
چند ساعتی بود که تو خیابون ها قدم میزدم و واسه خودم فکر میکردم.
دیگه نه خونه ای داشتم و نه حتی میتونستم رو اون خانواده نصفه و نیمه ای که داشتم حساب باز کنم.
نمیدونستم باز شدن پای این مرد رو به زندگیم پای بدبختی بذارم یا خوشبختی.
من هیچ جوره نمیتونستم قبول کنم که یه شبه دل بهم باخته و اومده که زندگیم رو سروسامان بده.
اصلا گیریم که دلش رو باخته بود.
مگه میشد رو ع

489
45,749 تعداد بازدید
236 تعداد نظر
27 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسما

    00

    عالی

    ۶ ماه پیش
  • دیبا کاف | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    00

    رمان اواز صبح مشرقی

    ۶ ماه پیش
  • یسنا

    00

    یسنا

    ۶ ماه پیش
  • نسترن

    00

    عالیه

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید