مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
دستم رو از زیر دستش بیرون کشیدم و با عصبانیت درحالیکه تن صدام رو بی اختیار بالا برده بودم گفتم:
-من توی خطر نیستم حامد. من خود خطرم. ندیدی دیشب چه بالبالی میزد برای اینکه نذاره سر از کارش دربیارم؟ اون من رو به چشم یه زنگ خطر میبینه.
اخم کرد و گفت:
-خیلیخب. پس اگه اینطوره که تو میگی، چرا دعوتت کرد؟ چرا سعی کرد بهت نزدیک بشه. روشنم کن.
نفس پر حرارتم رو بیرون دادم و گف