پارت دویست و شصت و هفتم :

تصمیم سختی بود، اما انسانی‌ترین کار از نظرم در آن لحظه این بود که به او یک فرصت زندگی دوباره را هدیه دهیم. جوان بود و بی‌شک آرزوهایی برای خودش داشت. این‌که چه کرده بود که این‌طور سلاخی شده، ربطی به من نداشت.
باید نجاتش می‌دادیم. اصلاً شاید قسمت این بود که من و اهورا در این سمت از جنگل کمپ دو نفره بزنیم و صدای فریادهای این مرد را بشنویم.
اهورا سمتم چرخید و گفت:
-علاوه بر ما حیوو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.