پارت دویست و شصت و سوم :

با این‌که قرار بود بین‌مان فقط یک طبقه فاصله باشد، ولی چنان به او و حضور گرم و حمایت‌های پدرانه‌اش عادت کرده بودم که انگار همان یک طبقه برای من فرسنگ‌ها فاصله بود.
تعللم را که دید، با ملایمت بازویم را کشید و کنار گوشم لب زد:
-تو مسیر وقت زیاده راجع‌به این موضوع حرف بزنیم. الان یکی از همسایه‌ها من و تو رو تو پارکینگ ببینه، واسه‌مون دردسر می‌شه. پس بشین.
مطیعانه روی صندلی جل

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.