گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و شصت :
آب دهانش را فرو خورد. حالت نگاهش عصبی بود، اما میتوانستم ترحم نقش بسته در ته نگاهش را بخوانم. شاید بهخاطر همان ترحم بود که بازی را ادامه داد:
-سهیل.
-فامیل سلیمانی. تو چی سپهر؟
بازی ادامه پیدا کرد. همه به زور جواب میدادند. اهورا تمام مدت دستش را مشت کرده و پر غیظ روی ران پایش میکوبید. سپهر نیز رو به جلو متمایل شده و آرنج دو دستش را روی زانوهایش گذاشته و به همان نقطهی نامعل
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.