گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و پنجاه و هشتم :
کلافه نفسش را به بیرون فوت و در ماشین را باز کرد:
-زبون نفهمی دیگه. میگم جای دیگهای نبود که قایم شیم.
پیاده شد، ماشین را دور زد و درِ سمتِ من را باز کرد. یک دستش زیر زانوهایم حلقه شد و دست دیگرش از زیر بازوهایم لغزید و کتفم را دربر گرفت. سپس مانند پر کاهی من را از روی صندلی کند.
سکسکهای کردم و لب زدم:
-چی میشه وقتی در رو باز میکنیم، ببینمش!
چند ثانیهای عاقلاندر سف
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.