پارت دویست و پنجاه و هشتم :

کلافه نفسش را به بیرون فوت و در ماشین را باز کرد:
-زبون نفهمی دیگه. می‌گم جای دیگه‌ای نبود که قایم شیم.
پیاده شد، ماشین را دور زد و درِ سمتِ من را باز کرد. یک دستش زیر زانوهایم حلقه شد و دست دیگرش از زیر بازوهایم لغزید و کتفم را دربر گرفت. سپس مانند پر کاهی من را از روی صندلی کند.
سکسکه‌ای کردم و لب زدم:
-چی می‌شه وقتی در رو باز می‌کنیم، ببینمش!
چند ثانیه‌ای عاقل‌اندر سف

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.