پارت دویست و پنجاه و ششم :

مگر می‌شد چنین چیزی آخر؟
خیره به روبه‌رو، دستش را عقب برد و جعبه‌ای را برداشت و روی پایم گذاشت:
-بخور. بذار حواست رو پرت کنه.
نگاهم روی تکه کیک و نوشیدنیِ داخلِ جمعه بود. پوزخندِ پر تمسخری زدم و نالیدم:
-می‌خوای با ودکا و کیک گل نعشه‌م کنی که هیچی نفهمم؟
سری به طرفین گرداند:
-می‌خوام سپهر اون زخم لعنتی رو بدوزه و تو هم چندروزی استراحت کنی و بعد باهم یه نقشه‌ی درست

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.