گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و پنجاه و پنجم :
کم مانده بود از فرط وحشت چشمهایم از کاسهی سرم بیرون بزند.
پس از دقایقی که به سرعت عقب میرفتیم، اهورا دستی را کشید و ماشین نیمدور دور خودش چرخید.
دستگیرهی بالای در را در چنگ گرفتم و دوباره جیغی زدم.
درست لحظهای که باربد از جا جهید تا روی ماشین خیمه بزند، اهورا دنده را جا زد و دوباره پدال گاز را فشرد.
فقط چند سانت فاصله بود بین اینکه باربد روی سقف ماشین فرود آید و م
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.