پارت پنجاه و یکم :

با حرفش قلبم آتش گرفت. نتوانستم ساکت بمانم:
_اصلا نمی‌فهمم اینا که میگی یعنی چی ما همیشه با تو در خور برخورد کردیم.ما توی گدا گشنه رو کشیدیم بالا .
مشتی به سینه‌اش زدم.صورت ایمان از درد به قرمز گراوید :
_با من در خور برخورد می‌کردید؟؟شما اصلا جلوتر از بینیتون رو میدیدن؟
ایمان مچ دست راستم را گرفت و پیچاند.از درد فغانم بلند شد.میترا ، ایمان را عقب کشید .فرشته و راننده‌ی کا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.