پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۵۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه


با شنیدن صدای باز شدن در، موهام رو از حصار انگشت‌هام بیرون آوردم و سرم رو بالا گرفتم.
با باز شدن در نور به اتاق نیمه تاریک تابید و باعث شد چند ثانیه چشم‌هام رو ببندم.
از لولای در که رد شد، نور به صورتش خورد و تونستم چهره‌اش رو ببینم؛ مثل آخرین باری که به یاد داشتم، با نگاهی سرد و در عین حال سوزان که عمق وجودت رو می‌سوزوند.
بدن چهارشونه و قدرتمندش با کت و شلواری به تیرگی دا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هستی

    70

    چرا حس میکنم رایان ازدواج کرده

    ۲ ماه پیش
  • صحرا

    60

    اوه خدای من رایان چیکار کردی درستش اینه پدرش چه سناریویی براش چیده بوهای خوشی به مشامم نمیرسه

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.