پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه


حرفم تموم نشده بود که ناگهان صدای گریه ای از صندلی پشنی بلند شد، با شتاب به سمت عقب چرخیدم و از داخل پتو بیرون آوردمش.
دست های سردم رو بی‌توجه به کثیفی و خون‌آلودیشون دورش حلقه کردم و سرش رو به سینه‌ام چسبوندم.
سرش رو که به سینه‌ام چسبوندم برای چند لحظه هم که شده از جهنم افکارم بیرون اومدم و احساس آرامش کردم؛ عجیب بود که اون هم آروم شد و دست از گریه کردن برداشت.
چشم‌هام ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ثریا

    00

    وا

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.