پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد :
دستم را درون جیب هودیام گذاشتم.
- من نباشم تو هستی که به کارگاه برسی.
کنارم ایستاد.
- جای تو رو نه من و نه هیچکس دیگه نمیتونه تو این کارگاه بگیره. اینو خودت خوب میدونی.
تلخندی زدم.
- دست راستم بودی این همه سال، بیشتر از من هم نباشه تجربهات، کمتر از من هم نیست. از پسش برمیآیی. منم دورادور حواسم به تو و کارگاه و بچهها هست. تازه عمو فرزینم که هست. مشکلت چیه؟
به پنج