پارت صد :

دستم را درون جیب هودی‌ام گذاشتم.
- من نباشم تو هستی که به کارگاه برسی.
کنارم ایستاد.
- جای تو رو نه من و نه هیچکس دیگه نمی‌تونه تو این کارگاه بگیره. اینو خودت خوب می‌دونی.
تلخندی زدم.
- دست راستم بودی این همه سال، بیشتر از من هم نباشه تجربه‌ات، کمتر از من هم نیست. از پسش برمی‌آیی. منم دورادور حواسم به تو و کارگاه و بچه‌ها هست. تازه عمو فرزینم که هست. مشکلت چیه؟
به پنج

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.