زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
همگی بهتزده نگاه میکردند و سر جایشان خشکیده بودند. آرش متوجه سردشدن بیش از حد دست حنانه شد. نگاهش کرد و دلنگران پرسید: خوبی حنا؟
زانوهای دخترک سست شد و نفسش بهسختی بالا میآمد. روی زانوها نشست و نفسزنان لب زد: حس میکنم دارم خفه میشم آرش!
آرش چمدان و قفل فرمان را رها کرد. گوشی را درون جیب پیراهنش هل داد و کنارش روی زانوها نشست.
- حنا... سرتو بگیر بالا... حنا نفس عمیق بکش! <
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
باعث افتخار و خوشحالیه که رمانهای قبلی من رو خوندین و یادتونه. ممنون از همراهی و نظراتتون😍🙏🏻♥
۲ ماه پیشمحیا
00من نمیدونم حامی چرا انقد زود جوش میاره دو دقیقه بشین سرجات ساکت باش تا ببینیم چی سرمون میاد😐
۲ ماه پیشساناز
00❤️❤️❤️❤️
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10عالی بود مرسی نگار جونم بابت پارت هدیه💋❤️حس میکنم این پیر مرد و پسرش مشکوک گفت فکرکنم خیلی گرسنه این بعد رفت بیرون رفت از قبرستون غذا جور کنه🤔🙈
۲ ماه پیشمریم گلی
00حامی با مزه توی اون اوضاع و احوال داره مهوا رو باز خواست می کنه ،نگار جون سایت دنیای رمان داره خیلی اذیتمون میکنه ،اصلا باز نمیشه تا بتونیم رمان ها رو بخونیم ،لطفا به مدیریت بگید ،همش تبلیغ نشون میده
۲ ماه پیش
م
00این غیرت حامی رو دوست دارم امیدوارم آخرش مثل سدرا نشه تعصب کورکورانه سر خودشو به باد بده چون حامی ذاتا احساسی ومهربانه ظاهرش خشنه