پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و چهارم :
با صدای خش خشی از پشت سرم
ترسیده از خاطراتم بیرون کشیده شدم
فوری از روی تاب پایین پریدم و کتاب را روی تنه چوبی گذاشتم.
صدای قدم ها دور تر شدند…
کمی بعد صدای ترمز ماشینی را از خیابان شنیدم…
به آرامی به سمت د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ل
10رمانتون خیلی جذاب وزیباست ادم دوست داره ادامشو زودتر بخونه تا ببینه چی میشه در کل هیجان انگیز ودرضمن زه جوری نوستالوژی عالی ممنون