قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و سی و دوم
زمان ارسال : ۴۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
هلش دادم و یک قدم عقب رفتم.
- این اراجیف چیه سر هم میکنی؟ من ازت بیزارم.
سر تکان داد و آهسته گفت:
- میفهمم مجبوری تظاهر کنی. نگران هیچی نباش. من خونه گرفتم، قرارداد مغازه رو هم بستم. همهچی روبهراهه. همین الان میبرمت. دیگه لازم نیست بترسی. ایرج کجاست؟ باید قبل از رفتن حالیش کنم حق نداره توی زندگی ما دخالت کنه.
مبهوت نگاهش کردم. انگار اصلاً نمیفهمید چه میگویم. وقتی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سارا
10ایول تابان 😃