قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و بیست و دوم
زمان ارسال : ۵۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
خودم را روی زانوهایم به طرف او کشیدم.
- اگه... اگه ایرج دروغ گفته باشه... اگه شمس بیگناه باشه و ما از اینجا بریم... گممون میکنه.
- طناب بیار. بعداً هر سؤالی داشتی جواب میدم. میدونی که نمیخوام به ضررت کاری بکنم.
بلند شدم و به طرف اتاق رفتم. دوباره برگشتم.
- اگه دست و پاش رو ببندی و اینجا ولش کنی... هیچکس پیداش نمیکنه. ممکنه از گشنگی و تشنگی بمیره.
ایرج زهرخندی زد.
مریم گلی
20واقعا اگه تابان علی رو نداشت چی می شد ،خدا کنه تابان با علی ازدواج کنه ،علی همه جور امتحانی رو توی صداقت و مردانگی پس داده ممنونم نویسنده جان