قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و بیست و دوم :
خودم را روی زانوهایم به طرف او کشیدم.
- اگه... اگه ایرج دروغ گفته باشه... اگه شمس بیگناه باشه و ما از اینجا بریم... گممون میکنه.
- طناب بیار. بعداً هر سؤالی داشتی جواب میدم. میدونی که نمیخوام به ضررت کاری بکنم.
بلند شدم و به طرف اتاق رفتم. دوباره برگشتم.
- اگه دست و پاش رو ببندی و اینجا ولش کنی... هیچکس پیداش نمیکنه. ممکنه از گشنگی و تشنگی بمیره.
ایرج زهرخندی زد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم گلی
20واقعا اگه تابان علی رو نداشت چی می شد ،خدا کنه تابان با علی ازدواج کنه ،علی همه جور امتحانی رو توی صداقت و مردانگی پس داده ممنونم نویسنده جان