پارت دویست و نوزده

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

نفسش را پوف کرد.
- باشه، خلاصه‌ی ماجرا رو براتون می‌گم. چند ماه قبل از اینکه این ماجراها پیش بیاد، یه روز مامان داشته یه بسته اعلامیه رو با ماشین می‌برده که برسونه یه یکی از دوست‌هاش. ماشین خراب می‌شه. مامان مونده بوده چی‌کار کنه. به نظرش امنیت نداشته ماشین رو با اون کارتن بزرگ اعلامیه ول کنه تو خیابون و بره. نگران بوده کسی متوجه بشه و شر بار بیاد. همین‌طور که داشته فکر می‌کرده چی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    💜❤️💙🩵💚🤎🧡💛

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.