قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و هفده
زمان ارسال : ۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
گفتم:
- بگو ایرج، من هم میخوام بدونم.
- دوست پدرخانم سجاد پیداش کرد. اگه یادت باشه اون روز که جلوی پارک شهر دیدمت و بردمت اونجا، گفتم سجاد فراریه ولی پدرزنش یه دوست بانفوذ داره و دنبال کارشه. همون هم مامان رو پیدا کرد. با اسم مستعار خودش رو معرفی کرده بود ولی از روی عکس پیداش کرد. عمو این یکی رو راست گفته بود.
علی پرسید:
- مهری قربانی؟
ایرج با اخم نگاهش کرد، معلوم بود
ساناز
00💛🧡🤎💚🩵💙💜❤️