پارت دویست و دوازده

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

نزدیک ظهر بود که محترم با لباس‌های تمیز و شیک از اتاقش بیرون آمد. علی مشغول گردگیری هال بود. محترم ایستاد و چند لحظه کار او را بررسی کرد. با رضایت لبخند محوی زد. رعیت‌های خانه‌زادشان پیر شده بودند و چشمشان خوب نمی‌دید. خیلی وقت‌ها نظافت خانه درست انجام نمی‌شد و گوشه‌وکنار خانه کثیفی و گردوخاک باقی می‌ماند اما به نظرش این نوکر جدید نعمتی بود. خیلی خوب و تمیز کار می‌کرد. همان موقع گلب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    💛🧡🤎❤️💜💙🩵

    ۲ ماه پیش
  • م

    20

    چقدر این پدر وپسر میتونن کثافت وعوضی باشن که حرفایی بزنن درمورد برادرزاده ودخترعمو که یه غریبه خجالت بکشه

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.