قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و دوازده
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
نزدیک ظهر بود که محترم با لباسهای تمیز و شیک از اتاقش بیرون آمد. علی مشغول گردگیری هال بود. محترم ایستاد و چند لحظه کار او را بررسی کرد. با رضایت لبخند محوی زد. رعیتهای خانهزادشان پیر شده بودند و چشمشان خوب نمیدید. خیلی وقتها نظافت خانه درست انجام نمیشد و گوشهوکنار خانه کثیفی و گردوخاک باقی میماند اما به نظرش این نوکر جدید نعمتی بود. خیلی خوب و تمیز کار میکرد. همان موقع گلب
ساناز
00💛🧡🤎❤️💜💙🩵