قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و سیزده
زمان ارسال : ۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
وقتی علی سکوت کرد، هم عصبانی بودم هم نگران. با حرص گفتم:
- باورم نمیشه عموم در مورد من اینطوری فکر کنه. حدس زده بودیم دستش تو کار باشه ولی واقعاً فکر نمیکردم تمام مدت فقط به فکر خودش بوده و براش اصلاً مهم نبوده سر من و مامانم و شمس چه بلایی میآد. یه عمر خیال میکردم ته دلش دوستم داره. حالا منو در حد یه فاحشه...
نگذاشت جملهام را تمام کنم.
- مهم نیست دوتا آدم سودجو در موردت چ
مریم گلی
10خدا بخیر کنه ،دیگه طوفان از این بیشتر که این همه سختی رو پشت سر گذاشتن ؟ممنونم نویسنده جان