پارت دویست و یازده

زمان ارسال : ۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

آن را از طول تا زد و کنار دیوار انداخت.
- بشین.
نشستم و او دوان‌دوان به حیاط رفت، سینی و استکان‌ها را آورد. باران آن‌قدر تند شده بود که وقتی برگشت از نوک موهای قهوه‌ای صافش آب می‌چکید. چای ریخت و کنارم نشست و سینی را جلویمان گذاشت.
- بخور که تو این بارون خیلی می‌چسبه.
نگاهم روی خروس قندی کشیده شد که نیمی از آن را با چای قبلی خورده بودم و حالا رنگ زعفران درون سینی که پر از آ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    💙💙💙💙

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.