قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و نهم
زمان ارسال : ۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
مشغول ریختن چای شدم.
- دوسهتا از انارها اون بالاها که زیاد آفتاب میخوره رسیده ولی دستم بهشون نمیرسه.
- امشب برات میچینم.
چای را مقابلش گذاشتم. از جیبش یک خروس قندی زرد درآورد و به دستم داد.
- به یاد بچگیها.
خوراکی را قاپیدم.
- وااای چقدر دلم واسه اینا تنگ شده بود. یادت بود زعفرونیش رو بیشتر دوست دارم.
- میشه چیزی مربوط به تو باشه و یادم بره؟ من ریز جزئیا
ساناز
00💙💙💙💙💙