پارت دویست و هشتم

زمان ارسال : ۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

صبح که بیدار شدم، علی رفته بود. از همیشه دیرتر بیدار شده بودم. می‌دانستم اگر من بیدار نشوم، علی بدون صبحانه از خانه می‌رود و ناراحت شدم. خودم را سرزنش کردم که چرا خواب مانده‌ام و او گرسنه رفته است.
با کلافگی به اتاق دوم خانه رفتم که روزها به عنوان هال از آن استفاده می‌کردیم و شب‌ها درهای بین اتاق‌ها را می‌بستیم و علی آنجا می‌خوابید. روی میز کوچک گوشه‌ی اتاق که وسایل گلدوزی‌ام را

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    00

    ممنون نویسنده عزیز که هرروز پارت میزارید🌹

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    💙💙💙💙

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.