پارت دویست و چهارم

زمان ارسال : ۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

صورتش از خشم سرخ شده بود و درک می‌کردم از یادآوری این وقایع عصبی شده و خودخوری می‌کند. آرام دستش را نوازش کردم.
- زیاد طول نمی‌کشه از شر تمام این روزهای مزخرف خلاص می‌شیم، خاطراتش هم تو یه عمر زندگی آینده‌مون گم می‌شه و یادمون می‌ره. حالا بیا بریم بیرون.
دستم را بالا آورد و بوسید. صورتم داغ شد و مطمئن بودم سرخ شده‌ام. نمی‌توانستم به صورتش نگاه کنم تا موقعی که دستم را رها کرد. و

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.