پارت دویست و سوم

زمان ارسال : ۸۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

شمس نفس عمیقی کشید.
- باشه، ولی روزها که نیستی می‌آم پیشش. این‌طوری خیالم راحت‌تره.
- نه. تا وقتی عقد نکردید، موقعی می‌آی دیدنش که من باشم.
شمس عصبی گفت:
- اصلاً تو چی‌کاره‌ای که این همه شرط‌وشروط می‌ذاری؟ تابان خودش راضیه با من بیاد، قبل از شام باهاش حرف زده بودم.
- الان من بزرگ‌تر تابانم. صلاح نمی‌دونم بیاد.
شمس یک‌دفعه از کوره دررفت.
- من می‌برمش ببینم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.