پارت صد و نود و دوم

زمان ارسال : ۹۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

شمس از پشت درخت سرک کشید. مردی که از مغازه‌ی هاله منتقم بیرون آمده بود، داشت مستقیم به طرفش می‌آمد. سریع سرش را دزدید و به فکر فرورفت. از همان اول که او را دیده بود که وارد مغازه شد، از حضورش در آن مکان اشرافی با قیمت‌های بالا تعجب کرده بود. مرد لباس مستعمل کارگری بر تن داشت، موهایش را خیلی کوتاه ماشین کرده بود و ریش انبوهی داشت. ظاهرش اصلاً شبیه بقیه‌ی مشتری‌های آن مغازه نبود اما شمس با

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    شمس خیلی بیعرضه است،حتی جلو خانوادش نمیخواد یانمیتونه ازش دفاع کنه ،نه به نعیمه نه به خانواده خودش نمیتونه بگه نمیخوادش،میخواد اگه تابان نخواستش اونو داشته باشه

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
  • سارا

    00

    🥲علی

    ۳ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    واقعا نمیدونم تابان یه فرصت دیگه به شمس میده یا نه ،ولی از این ور هم دلم خیلی برای علی می سوزه ،خیلی کمک بی دریغ کرده به تابان ممنونم نویسنده جان 🙏

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.