پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
حامی به پروانه که روی تخت خوابیده بود نگاه کرد.کنار او لبهی تخت نشست ودست هایش را روی گونهای او روانه کرد.لمس کرد وبوسید!لب هایش را چند ثانیه همان جا نگه داشت.
_ببخشید که دوباره دارم اینکارو باهات میکنم.
موهای پروانه را کنار زد.
_اما مجبورم،خدامنو لعنت کنه ولی نمیتونم از دستت بدم.همهش برای اینکه ...
سرش را بالا گرفت تا اشک ها گونه هایش را مزین نکنند.
_انگار خدا ا
پرنیا
00حامی خان دایه مهربون تر از مادر شده 😒😒😒ول کن این دخترووووو 🤨🤨🤨