پارت صد و هفتم :

حرف‌هایش مثل خورشیدی که از پشت ابر سر بیرون آورد، گرم بود و دلنشین اما در یک لحظه سقف آسمان کوتاه شد، نگرانی از حال گلاره و انتظار ئه‌دا دل شوره‌ای شد و تا حلقم بالا آمد.
- خیلی دیر کردیم حتما  ئه‌دا تا حالا نگران شده!
سر برگرداندم و گلاره را صدا زدم.
- نگران چی، وقتی من باهاتونم؟
سخت بود نگه داشتن خنده‌ام.
- اتفاقا همین بودن تو نگرانش می‌کنه.
گردن کج کرد و دلخور ن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    خوب بود ،چه دل خجسته ای داره گلباش

    ۴ ماه پیش
  • سمیه نوروزی | نویسنده رمان

    ممنونم که می‌خونید و نظر می‌دین🙏🏻🙏🏻🙏🏻

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.