سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت هفتاد و هشتم :
وقتی کارنامه پایان ترم را گرفتم، احساس کردم قدرتمندترین دختر روی زمین هستم ،همه ی درس ها با نمره ی عالی پاس شده بودم . اما این احساس خوب کمی بعد رنگ ماتم گرفت و تمام وجودم پر از ضطراب و ترس شد چون میدانستم وقت تصمیم گرفتن است باید تقاضای انتقالی می دادم ،بیش تر از این نمیتوانستم در خانه محمد بمانم . آن روز بعد از دانشگاه سرکار نرفتم ،خسته و بیحوصله کلید انداختم و وارد خانه شدم . ایما
مطالعهی این پارت حدودا ۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.