سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت هفتاد و هفتم :
_ چی میخواستی بگی سوگل
لبم را آرام به دندان گرفتم و لیوان را روی میز گذاشتم:
_ پسر عموم خواستگارمه ،گذشته ای با هم نداریم .
آرمان خونسردانه مرا نگریست ،لبخندی عمیق روی لبهایش نشست:
_یکی از بهترین خبرهایی بود که میشد بهم داد
دلم لرزید چیزی از اعماق وجودم ، آرمان را برایم یک خاصیت شگفت انگیز نشان میداد خاصیت عشق .
و این حرف آرمان تمام حالتهای بد را از روحم پاک
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.