ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
طولی نکشید که شیوا و سوگل هم همصدا با پونه اسمم رو صدا میزدن. وقتی نفسم گرفت ایستادم. دستام رو به زانوهام گرفتم و نگاهی به جمع کردم. کوهیار هنوز داشت سیگار میکشید و بقیه داشتن با لبخند برام دست میزدن.
پندار نفس زنان دستش رو روی شونهم گذاشت و پرسید:
-خوبی؟
درحالیکه سعی میکردم هوای بیشتری رو وارد ریههام بکنم سرم رو به معنای «بله» تکون دادم.
همهچیز خیلی قشنگ
Aa
10ممنون خسته نباشید عالی بود🙏🌺🌺🌺