پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

طولی نکشید که شیوا و سوگل هم هم‌صدا با پونه اسمم رو صدا می‌‌زدن. وقتی نفسم گرفت ایستادم. دستام رو به زانوهام گرفتم و نگاهی به جمع کردم. کوهیار هنوز داشت سیگار می‌کشید و بقیه داشتن با لبخند برام دست می‌‌زدن.
پندار نفس زنان دستش رو روی شونه‌م گذاشت و پرسید:
-خوبی؟
درحالی‌که سعی می‌کردم هوای بیشتری رو وارد ریه‌هام بکنم سرم رو به معنای «بله» تکون دادم.
همه‌چیز خیلی قشنگ

487
110,725 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    10

    ممنون خسته نباشید عالی بود🙏🌺🌺🌺

    ۱ ماه پیش
  • آیرین

    00

    مثل همیشه عااااااالیییییی

    ۱ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    🌸🌸

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید