پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

«مهرو»
از گرسنگی، معده‌ی‌ بی‌نوایم عربده می‌کشید و صدای این درد و نفرین، آن‌قدر بلند بود که حتی قُل‌قُل قرمه‌سبزی هم نمی‌تواست آن را لاپوشونی کند.
دیشب تا صبح مدام کابوس می‌دیدم و اصلاً نتوانستم اندکی راحت بخوابم. پشت پلک‌هایم می‌سوخت و انگار این سوختن‌ها و آوار شدن‌هایم، داشت برایم یک عادت می‌شد!
آشپزخانه‌ی بزرگی بود، نمای قدیمی‌ای داشت اما کابینت‌های مدرن سپ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هلن

    00

    عالی خیلی خوب بود

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    10

    واقعا مهوا حرص آدم در میاره

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه ❤️

    10

    چی بگم والا فعلا پسرمون آزار داره 🧐 ممنون نازنین جان 🌹🌹

    ۳ ماه پیش
  • لیلی

    10

    عجله نکنین باهمین فرمون داریم یاواش یاواش میریم جیلو🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

    ۳ ماه پیش
  • مریم

    00

    واقعا حرص آدم درمیاره مهوا

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.