تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
«مهرو»
از گرسنگی، معدهی بینوایم عربده میکشید و صدای این درد و نفرین، آنقدر بلند بود که حتی قُلقُل قرمهسبزی هم نمیتواست آن را لاپوشونی کند.
دیشب تا صبح مدام کابوس میدیدم و اصلاً نتوانستم اندکی راحت بخوابم. پشت پلکهایم میسوخت و انگار این سوختنها و آوار شدنهایم، داشت برایم یک عادت میشد!
آشپزخانهی بزرگی بود، نمای قدیمیای داشت اما کابینتهای مدرن سپ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هلن
00عالی خیلی خوب بود