تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
تمام لباسهایم را از داخل کولهپشتیام بیرون آورده بودم و تمامش را داخل کمدِ شکلاتی رنگ گوشهی اتاق، چپانده بودم. با اینکه لباسهایم بهدرد نمیخورد اما بازهم جای شکرش باقی بود که همینها را نیز با خود آورده بودم.
روی تخت فلزی نشستم، زانوانم را درآغوش کشیدم و به فضای اطرافم خیره ماندم.
اتاق دلباز و بزرگی بود البته اگر اَبرهای خاکستری رنگ اندکی مهلت تابیدن و رُخنمایی ب
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
خیلی ممنونم از لطف شما🌹
۲ ماه پیشلیلی
00ترسم که این دوبه مرحله ی آدمیت نرسند ومادارفانی راوداع گوییم نازنین بانو😆🤣🤣🤣🤣🤣
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
نه خدا نکنه😂😂قول میدم یه روزی آدم بشن لیلی جان 😂♥
۲ ماه پیشآیرین
00عالیه
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
🌼🌿✨
۲ ماه پیشمریم گلی
00خیلی رمانتونو دوست دارم منتهی اگه سایت دنیای رمان این قدر اذیت نکنه ،یه ربع تبلیغ باید ببینی ،تازه اون موقع برنامه باز میشه ،پارت ها به سختی باز میشن ،نمیدونم چرا این قدر مخاطبین رو اذیت میکنن ،ممنونم
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی مریم گلی نظر لطفته🌈🤍 مشکلت رو به سازنده برنامه میگم گلم. ❤
۲ ماه پیشلیلا
20عالی
۳ ماه پیشم
20زیبا ومنتظر چالش های ماجرا شون هستیم نازنین جون
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
ممنونم از شما🌿🌼
۳ ماه پیشفاطمه ❤️
00کاش ذهنمون رو به چالش میکشیدی و هیجان انگیزترش میکردی ممنون نویسنده جون ❤️
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
سلام فاطمه جان، بله گلم روند رمان پر از هیجانه. رفتهرفته آشکار میشه. ❤🌈
۳ ماه پیش
موسوی
20واقعا لذت بردم قلمتون ماناوپایدار عزیزم