پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۴۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

شیوا لبخندی زد و گفت:
-خودم همچین رو سرتون قند بسابم.
ناخودآگاه برگشتم شیوا رو نگاه کردم. یه طور خاصی حرف زده بود انگار...
پندار سریع گفت:
-اه! مهوا چیکار می‌کنی؟ برگرد جاده رو ببین بابا، اه.
خندیدم و گفتم:
-نترس. نهایت باهم می‌میرم، شیوا اون دنیا قند می‌سابه رو سرمون.
پندار خندید و زیر لب گفت:
-دیوانه.
پندار ساعتش‌و نگاه کرد و گفت:
-ساعت از سه گذشته ما ت

487
110,666 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    00

    مثل همیشه عالیه💗💗

    ۱ ماه پیش
  • Aa

    00

    🙏🌺🌺🌺

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید