بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و سی و نهم
زمان ارسال : ۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
-پاشو لباساتو دربیار یه چیزی بخور. لبات سفید شده از استرس و گشنگی.
با اینکه دلواپس بود و راه گلویش بسته، اما برای عادی جلوه دادن فضا سرش را به عقب کشید:
-چیزی واسه خوردن داریم زهرا؟
زهرا همراه شهبد و یاسمین وارد هال شدند. فهمید توی پذیرایی در حال گفتگو بودهاند. از حال چشمانشان معلوم بود نگرانند.
زهرا لبخندی مصنوعی روی لب نشاند که با دُرُشت کردن چشمان امی