بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و سی و هفتم
زمان ارسال : ۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
شمارهی خالهاش را گرفت و منتظر ماند. طولی نکشید که شیدانه جواب داد:
-الو، داشتم میگرفتمت.
-بگیر و ببند امشب افتاده به من. تو دیگه چهجوری میخواستی بگیری؟
متوجهی کنایهی امیرطاها نشد:
-سرخوش شدی. انگار پسرت بهت گفته من دیگه چسبیدم بیخ خِرت.
دلش غنج زد از جملهای که شنید. تمام غصههایش یک لحظه شسته شد. توی ماشینی که نشسته بود جای رد و بدل کردن دل و قل