پارت صد و سی و ششم

زمان ارسال : ۲۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه


پایش را از اتاق بیرون نگذاشته بود که مادرش تلفن به دست توی شکمش آمد. معلوم بود او هم به شدت اضطراب دارد:
-چی شد؟ چی گفت دکتر؟
فاطمه خواهرش را عقب کشید تا شیدانه از سر راه مردم کنار بیاید. بین مادر و خاله‌اش راه افتاد و گفت:
-این‌که چیزی نمی‌گه. فقط سونو گرفت داد بهم. باید دکتر ببینه.
معصومه پرسید:
-خودت نتونستی بخونی؟
-تا جایی که سوادم قد داد چرا. اما همه‌اش انگلی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.