پارت صد و سی و پنجم

زمان ارسال : ۵۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه



ساکت شد. با اینکه نتوانست حرف امیرطاها را باور کند، اما از آن موضوع گذشت:
-نمی‌خواد‌. زنگ زدم بگم اگه با گوشیم تماس گرفتی و جواب ندادم، خُل نشی. مونده خونه.
-اینقد عقلم نمی‌رسید با خاله یا مامانم تماس بگیرم؟
-گفتم شاید یهو قاطی کنی.
-شایدم می‌خواستی بگی بیا پیشم تنها نباشم. اما به خاطر خرکاری امروزت هنوز چشم دیدنتو ندارم.
-آره، آفرین!
-من که می‌میرم برات تن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.